۱۳۸۹ آبان ۲۸, جمعه

شاهرود ، چهل دختر ، یک تبعیدی


خلاصه بگم سرما ، یخبندان ، بیابان ، کوه و طوفان ...
میگن تبعید گاه سربازاست ، ما که میگیم جامون خوبه شما هم بگین آره
خوبیش اینه که به خاطر بدی آب و هوا و شرایط سخت یه ماه کسر خدمت میگیرم !!!!

پی نوشت 1 : مارو ندیدین حلالمون کنید ...
پی نوشت 2 : خدا نصیب گرگ بیابون نکنه ...
پی نوشت 3 : منم آب گیرم بیاد شنا گر ماهریم ها ، اسنادشم موجوده

۱۳۸۹ مهر ۲۲, پنجشنبه

صفحات سیاه


خیلی کم پیش میاد توی مجموعه ای از آدمهای حسابی بیوفتی ، ولی اگه فرصت شناس نباشی ، تو میمونی و خاطراتتو دلتنگیتو دود سیگار .
زهر سیگار پیرت میکنه اما دوای ذهن خستته که دنبال چیزی میگرده که حتی نمیدونه کجا پیدا میشه .
تنها مرگ است که به عدالت تقسیم شده است .
نیاز به محیطی برای فریاد دارم ...

۱۳۸۹ شهریور ۹, سه‌شنبه

رد هفتم


اومدیم یه ردی از خودمون به جا بزاریم که آره ما هم وجود داریم .
که قافیه رو باختیم و رفتیم لا منگنه تحت فشار .
فشار عجیبیه اما
همین که زیر فشار چشای وق زده و قیافه مضحکم دست مایه شادی و خنده دوستدارانم قرار گرفته باعث مسرت و خوشنودی ماست .
که چی ؟
که رده جاشو انداخته ...

۱۳۸۹ شهریور ۷, یکشنبه

کنج ازلت

او رفت واز پیشش ز حسرت مست ونالان امدم
یادش به ما دیگر نمی افتـــــد که گریـــــان امدم
امروز جدالی نا بــرابــر بـــود با غم با رقیــــب
امشــب به این آشیــانه ام افتــان و خیــزان امدم
گر خنـده هایـم ان پری دزدیــد از پیــشم ربــود
اکنون به دنبـــالش بسی گریـان و حیــران امدم
میخانه ها پر بــود از ازلت نشیــنان تــا ســــحر
در کنــج ازلـت عاقبــت من هم پریـــشان امــدم
امشــب غزل از طبــع من دیگر نــمی اید برون
نوری چه گویــم من که اینــک روبه پایان امدم
**************************************

ما آدم ها به بی مهری زودتر از دوست داشتن عادت می كنیم....


در هر صورت آخرش قراره وجدان درد بگیرم
ولی الان تحملش راحت تره
میگی دلیل منطقی بگو
منطق رو ول کن بزار آدم بده من باشم ، هم تو راحت تری هم من
بار نفرین رو دوشم زیاده فقط خواهش میکنم تو سنگین ترش نکن.

۱۳۸۹ مرداد ۱, جمعه

یک ماه گذشت و ما همچنان اندر خم یک کوچه ایم !!!
اگر از احوالات ما جویا باشید ملالی نیست جز اینکه به معنای واقعی کلمه در این یک ماه آبستن شدیم !!!
شاعر وقتی می فرماید :
گه میفتد از این سو گه میفتد از آنسو
آن کس که مست گردد خود این بود نشانش
سخت در اشتباه است ، زیرا یحتمل کسی که از این سو و آن سو می افتد سرباز بد بختی بیش نیست که جفت پاش به ... عظمی رفته است و نمی تواند درست راه برود !!!
من حیث المجموع چی می خواستیم چی شد
کلهم اجمعین این پست فقط غر غر شد !!!


ترانه منتخب :

آن دم که مــــرا مــــی زده بـر خـــاک سپــارید

زیـــــر کفنــــــم خمــــــره ای از بـــــاده گذاریـد

تــــا در سفـــــر دوزخ از ایــن بــــــاده بنوشـــم

بـــــر خــاک مـن از ساقــــه انگـــــور بکــاریــــد

آن لحظـــه کــه بـا دوزخیــــان کنـــــم مـــلاقات

یک خمـــره شـــراب ارغـــوان بــرم به سوغات

هرقدر که در خاک ننوشیدم از این باده صافی

بنشینـــــم و بــــا دوزخیـــــــان کنـــم تــــلافی

جــز ساغـــر و پیمانــــه و ساقـــی نشنـاسـم

بــر پــایـــه پیمانــه و شـادی است اســـاسـم

گر همچــو همای از عـطش عشق بسـوزم

از آتــــــــش دوزخ نــــهراســــــم نــــهراســـــم

آن دم که مــــرا مــــی زده بـر خـــاک سپــارید

زیـــــر کفنــــــم خمــــــره ای از بـــــاده گذاریـد

تــــا در سفـــــر دوزخ از ایــن بــــــاده بنوشـــم

بـــــر خــاک مـن از ساقــــه انگـــــور بکــاریــــد


پی نوشت 1 : 16 ماه ...نبــــــــــــــــــــود!!!

۱۳۸۹ تیر ۵, شنبه




مِن حیث المجموع سربازی چیز مزخرفیه
حتی اگه هر کی میبینتت یاد سر بازی خودش بیوفته
یا حتی اگه راننده تاکسیا ازت کرایه نگیرن!!!!

از ما گفتن
17 ماه و 25 روز ... نبــــــــــــــــود

۱۳۸۹ فروردین ۳۱, سه‌شنبه




یه دهه ای بود یه ماهی تو یه روزی ، یه اتفاقی یه حادثه ای

یادم نیست چی بود

فقط میدونم بود ...

۱۳۸۹ فروردین ۲۵, چهارشنبه

امید


هیچ راهی نیست
ولی باز هم به دیوارها چنگ می زند
تک تک آحرها را امتحان میکند
دنبال یک روزنه ، یک نور ، یک صدا
هیچ و باز هم هیچ
باز هم امتحان میکند
هیچ راهی نیست و باز ...

کسی می گوید این یعنی امید
یعنی روزنه ، یعنی نور ، یعنی صدا

دیگری می گوید او هرگز تحمل حقیقت را نداشته است

و همچنان نگاهش می کنیم

۱۳۸۹ فروردین ۱۲, پنجشنبه

قسمت ما راست حکمتی


ما یه رفیق داریم اسمش قسمت الله ، زیاد ازش خوشمون نمیاد اما هر جا میریم و تو هر برنامه ای که هستیم خودش خودشو دعوت میکنه خلاصه خودشو جا میکنه و هی دنبالمون میاد .

به خودی خودش بچه بدی نیست اما یه ایراد اساسی داره اونم اینه که به هر چی دست میزنه خراب میشه .

هر چی سرش جیغ و داد می کنیم بابا کلا بی خیال ما شو فقط می خنده میگه : " اصلا نگران نباشین ، من یه رفیق دارم اسمش حکمت الله کارش حرف نداره همه چیزو درست میکنه " .

ما که اصلا این رفیق رفقیقمونو همین حکمت الله رو ندیدیم یحتمل کوچه ها رو گم کرده .
اگه دیدینش این آدرس ما رو هم بهش بدین بیاد یه سر به ما هم بزنه صواب داره . بگین خیلی وقت منتظرشیم کار اورژانسی داریم .

۱۳۸۸ اسفند ۲۸, جمعه

خداحافظ 88

خدا حافظ هشتاد و هشتِ سخت قلب

یه سال دیگه گذشت ، زمین یه دور دیگه دور خورشید گشت ( مادرم همیشه میگه که چی بشه؟ می گم بهونه ایه برای نو شدن ، تغییر دادن ) .

توی این 365 روز ، روزای سخت زیادی داشتیم ؛ هر چند به قول یکی از دوستان ( لادن ) نیمه پر لیوان مفت نمی ارزه ، اما منصف که باشم باز هم بیشتر سال برام مثبت بود . افراد زیادی رو شناختم ، دوستانیم که می شناختم بهتر شناختم ، امیدی رو که داشت از دست میرفت دوباره پیدا کردم .

اتفاقهای امسال یکدفعه مارو به جایی رسوند که فکر نمیکنم سالهای سال می تونستیم بهش برسیم . سال هشتاد و هشت به ظاهر یک سال بود ( حداقل برای من خیلی بیشتر از یک سال بود ) ، اتفاقهایی سخت و سنگین که حتی فکرشم برامون سخت بود برامون اتفاق افتاد که در عین جوانی به سطحی از تجربه رسوندمون که تو عصر خودمون بی نظیره و هزینه های زیادی هم بابتش دادیم .

یکی از سخت ترین اتفاقایی که امسال برام افتاد فوت مادر بزرگم بود ، تا چهلمش از ما جرا خبر نداشتم . با روح بزرگ پدرم آشنا شدم ، از یه طرف من و برادرم گرفتار بودیم و از طرف دیگه مادرش فوت کرده بود ... سخت بود ، خیلی سخت .

علی ای حال

تو سال جدید هیچ چیز جدیدی انتظارمونو نمیکشه ، قرار هم نیست برامون شیرنی پخش کنن ؛ اما امید داشتن و آرزو کردن رو دوست دارم به خاطر همین امسال متفاوت تر از هر سال می خونم :

یا مقلب القلوب والابصار

یا مدبّر اللیل والنّهار

یا محّول الحول والاحوال

حوّل حالنا الی احسن الحال

و آخرش هم اضافه می کنم :

اللهم فک کل اسیر

اللهم اصلح کل فاسد من امورالمسلمین

اللهم اشف كل مريض .

اللهم غير سوء حالنا بحسن حالك

سال سخت و سر نوشت سازیه جلومون ، باید از لحظه لحظه ش درست استفاده کنیم تا به اهدافمون برسیم .

سال خوبیو برای همه آرزو می کنم

نوروز 89 مبارک